ولایـــــــــــــــــــــــــــت

وبلاگ ولایت برای مقابله با جنگ نرم دشمن فعالیت میکند و گوش به فرمان رهبر عظیم الشأن انقلاب میباشد

ولایـــــــــــــــــــــــــــت

وبلاگ ولایت برای مقابله با جنگ نرم دشمن فعالیت میکند و گوش به فرمان رهبر عظیم الشأن انقلاب میباشد

ولایـــــــــــــــــــــــــــت
الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم
بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم.
(شهید شوشتری)

و اینک برآنیم تا در فضای سایبری توصیه های گهربار امام خامنه ای را روشنی مسیرمان گردانیم و در این میدان جنگ نرم هم جهادگونه حرکت کنیم.
و ای رهبر عزیز از شما متشکریم که با وجود سراسر نور خود مسیرمان را روشن کردی تا در دره های تاریک راه نیافتیم.
جانم فدای یک لحظه عمرت ای امام
نویسندگان
طبقه بندی موضوعی

پیام ولایت از بستر شهادت

جمعه, ۲۹ دی ۱۳۹۱، ۰۲:۳۹ ق.ظ

پیام ولایت از بستر شهادت

سه فرمان مهم و اساسى

قَالَ مَوْلاَنَا أَمِیرُالْمُؤْمِنِین(علیه السلام): أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللهِ وَأَلاَّ تَبْغِیَا الدُّنْیَا وَإِنْ بَغَتْکُمَا، وَلاَ تَأْسَفَا عَلَى شَیْء مِنْهَا زُوِیَ عَنْکُمَا، وَقُولاَ بِالْحَقِّ وَاعْمَلاَ لِلاَْجْرِ وَکُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْنا؛ سفارش مى‌کنم شما را به تقواى الهى، و این‌که در پى دنیا نباشید؛ هرچند دنیا در پى شما برآید، و بر چیزى از دنیا که از شما گرفته شده است اندوهناک مشوید، و به‌حق سخن بگویید، و براى پاداش [آخرت] کار کنید، و دشمن ستمکار و یار ستمدیده باشید.


ترک محبت دنیا، نه ترک دنیا

کلام در شرح وصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به فرزندانشان در آخرین لحظات عمر شریفشان بود. درباره این جمله که «به دنبال دنیا نروید گرچه دنیا به دنبال شما بیاید» توضیحاتى را ارائه کردیم و نتیجه این شد که منظور این است که انسان نباید به دنیا و لذایذش آن‌چنان وابسته شود که آخرت را از یاد ببرد و از رسیدن به کمالات انسانى که در سایه عبادت و اطاعت

خداوند حاصل مى‌شود، بازبماند. در این میان، از آن‌جا که آدمى طبعاً به دنیا و لذایذ آن علاقه و گرایش دارد، بسیارى از بیانات ائمه اطهار(علیهم السلام) و قرآن کریم، و به طور کلى انبیا(علیهم السلام)، بر این مطلب متمرکز شده است که انسان را از دل‌بستگى و علاقه و وابستگى به دنیا برحذر دارد. اشاره کردیم که ذمّ دنیا در این بیانات در واقع وصف به حال متعلَّق است؛ یعنى دنیا به خودى خود مخلوق خدا است و هیچ عیبى ندارد و آن‌چه مذموم است دل‌بستگى و فریفته شدن ما به دنیا است.

در این جلسه، در تکمیل مطالب گذشته در توضیح این فراز، به یک نکته دیگر اشاره مى‌کنیم و سپس به شرح فرازى دیگر از این وصیت شریف مى‌پردازیم.

در دو جلسه قبل مکرر اشاره کردیم که مذمت دنیا مربوط به جایى است که انسان دنیا را هدف خویش قرار دهد و دنیا مزاحم آخرت و مانع رسیدن به آن گردد. در این میان برخى تصور کرده‌اند که منظور آیات و روایاتى که در مذمت دنیا وارد شده این است که انسان باید زندگى دنیا را رها کند و به گوشه‌اى برود و مشغول عبادت گردد. چنین برداشتى قطعاً نادرست است و با تعالیم اسلام هیچ تناسبى ندارد. منظور از این بیانات این نیست که تارک دنیا شویم، بلکه مقصود این است که ما در دنیا باید به دنبال انجام تکلیف باشیم و کارهایمان را به انگیزه اطاعت و امتثال امر خدا، و نه براى لذت بردن، انجام دهیم. اگر ما به جاى این روحیه به لذایذ دنیوى دل ببندیم و لذت‌پرست شویم، کم‌کم باعث این مى‌شود که در مواردى هم که کارى حرام است، خداى ناکرده، مرتکب شویم. البته اگر ما کارهایمان را به خاطر انجام وظیفه و امتثال فرمان الهى انجام دهیم،

طبیعتاً در موارد متعددى لذتى هم نصیب ما خواهد شد، اما این غیر از آن است که ما اصل کار را به جهت رسیدن به لذت و کامیابى دنیوى انجام دهیم.

اما این‌که چگونه مى‌شود کارها و فعالیت‌هاى دنیوى را به قصد تکلیف و اطاعت فرمان الهى به‌جا آورد امر چندان پیچیده‌اى نیست. براى مثال، همان‌گونه که در روایات آمده، کار کردن به قصد تأمین هزینه زندگى و مخارج زن و فرزندان عبادت است:

اَلْکادُّ عَلى عِیالِهِ کَالْمُجاهِدِ فی سَبیلِ اللهِ؛(1) کسى که براى تأمین مخارج عیالش زحمت مى کشد مانند کسى است که در راه خدا پیکار مى کند.

هم‌چنین بدیهى است که جامعه اسلامى براى آن‌که امورش اداره شود و بچرخد نیاز به صنعت، کشاورزى، تجارت و امورى از این قبیل دارد. حال اگر کسى هر کدام از این امور را به قصد تأمین نیاز جامعه اسلامى انجام دهد قطعاً کارش عبادت است و گرچه در ظاهر به امرى دنیایى مشغول است، اما در واقع در حال تحصیل آخرت است. این مسأله به ویژه در زمان ما بسیار بارزتر است؛ چرا که حفظ عزت جامعه اسلامى در گرو تلاش‌هاى شبانه‌روزى در عرصه علم، صنعت، کشاورزى، تجارت و مانند آنها است و بدون کار و پیشرفت در زمینه این امور، یک ملت نمى‌تواند روى پاى خود بایستد و به معناى واقعى کلمه، استقلال، شرف، عزت و آزادى خود را حفظ کند. از این رو هرکس در هر کدام از این زمینه‌ها اگر به قصد خدمت به جامعه اسلامى و حفظ استقلال و عزت و


1. بحارالانوار، ج 96، ص 324، روایت 13، باب 42.



سربلندى آن تلاش نماید، بى‌شک تمام لحظات و ساعاتى را که در این راه صرف مى‌کند مصداق آخرت‌طلبى است. قبلا روایتى را از عبدالله‌بن ابى‌یعفور در این زمینه نقل کردیم. او مى‌گوید به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم، شما ما را از محبت دنیا برحذر مى‌دارید، در حالى که ما بالاخره دنیا را دوست مى‌داریم. حضرت فرمود: دنیا و مال را براى چه مى‌خواهى؟ عرض کرد: مى‌خواهم حج بروم، عمره انجام دهم، صدقه بدهم، به بستگان و خویشاوندانم احسان نمایم و به فقرا و نیازمندان رسیدگى کنم. حضرت فرمود: هذا مِنْ طَلَبِ الآخرة؛ این‌که دنیاخواهى نیست، این تحصیل آخرت است.(1)

اگر انسان پول را براى این بخواهد که فقط خودش هرچه بیشتر از لذایذ دنیا بهره‌مند شود، این دنیاطلبى است. بدتر از آن، حالتى است که کسى پول را براى لذت حرام بخواهد، یا اگر در لذت حلال صرف مى‌کند حقوق واجب (مانند خمس و زکات) آن را نداده باشد. اما اگر دنیا و پول را براى انجام تکلیف، چه تکلیف وجوبى و چه تکلیف استحبابى، بخواهد این دیگر دنیا نیست بلکه عین آخرت است.

امروزه ما براى آن‌که به خودکفایى برسیم و از ذلت و وابستگى به کفار و دولت‌هاى استعمارى خارج شویم نیازمند این هستیم که در عرصه‌هاى مختلف امور دنیایى سخت کار کنیم. از این رو انجام این کارها به قصد حفظ عزت اسلام و مسلمین و براى قطع وابستگى جامعه اسلامى به کفار و استعمارگران قطعاً عبادت و مصداق آخرت‌طلبى است.

بنابراین از مذمت دنیا در آیات و روایات نباید توهم شود که منظور


1. همان، ص 62، روایت 30، باب 122.



این است که باید دست از کار و کوشش برداشت و به گوشه‌اى رفت و مشغول عبادت شد. هرگز از آخرت‌طلبى و پرهیز از دنیا چنین چیزى مقصود نیست. اتفاقاً چه‌بسا کسانى که به این بهانه دست از کار و تلاش مى‌کشند، دنیاطلب‌تر باشند؛ چرا که یکى از امور مربوط به دنیاگرایى میل انسان به تنبلى و راحت‌طلبى است، و این افراد به این وسیله در واقع خود را از زحمت کار کردن، عرق ریختن و کسب و تحصیل علم و نظایر آنها خلاص مى‌کنند.

در هر صورت، هر نوع فعالیتى، اعم از تولیدى، فکرى، ادارى و... که به نفع جامعه اسلامى باشد و براى خدا و امتثال امر الهى انجام شود، فعالیتى بسیار ارزنده و عبادت و آخرت‌طلبى است نه دنیاخواهى. با بیان این نکته که در تکمیل مباحث دو جلسه قبل عنوان کردیم، اکنون وقت آن است که به سراغ فراز بعدىِ این وصیت شریف برویم.

 

حق‌گرایى در گفتار

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در ادامه وصیت خود چنین مى‌فرماید: وَقُولا بِالْحَقِّ وَاعْمَلا لِلاَْجْر. عبارت «قُولا بِالْحَق» ظاهراً در نسخه‌هاى نهج‌البلاغه به دو صورت نقل شده است؛ بدین ترتیب که در برخى نسخه‌ها «قُولا بِالْحَق» و در برخى دیگر «قُولاَ الْحَق» آمده است. اگر «قُولاَ الْحَق» باشد معنا این مى‌شود که: در گفتارتان حرف حق بزنید و کردارتان براى پاداش باشد. برحسب این معنا، طبق همان اصطلاح معروف عرفى، حضرت «گفتار» و «کردار» را مقابل هم قرار داده و مى‌فرماید، گفتارتان بالحق و کردارتان للاجر باشد. البته در معناى «قولا الحق» دو احتمال داده مى‌شود: یک

احتمال مبنى بر این است که تکیه کلام بر روى «قولا» باشد. اگر این‌گونه باشد معنا این مى‌شود که: حق را «بگویید»؛ یعنى حق را کتمان نکنید و آن‌جا که باید حق را بیان کرد از «گفتن» آن هراس نداشته باشید. برخى از افراد با این‌که حق را مى‌دانند، براى آن‌که راحت باشند و به زحمت و دردسر نیفتند از بیان آن ابا مى‌کنند و رویّه خود را بر اساس «شتر دیدى، ندیدى» قرار مى‌دهند. امیرالمؤمنین(علیه السلام)مى‌فرماید، این‌گونه نباشید و آن‌جا که باید، حق را بگویید تا همه شنیده‌هاى مردم سخنان باطل نباشد و دست‌کم در کنار حرف‌هاى باطلى که مى‌شنوند سخن حقى هم به گوششان برسد. این معنا بر اساس این است که تکیه کلام را بر روى فعل، یعنى «قولا» قرار دهیم.

احتمال دیگر این است که تکیه کلام را روى مفعول، یعنى «الحق» قرار دهیم. آن‌گاه «قولا الحق» یعنى: شما خواه ناخواه یکى از کارهایى که در زندگى انجام مى‌دهید سخن گفتن است، در این زمینه سعى کنید آن‌چه مى‌گویید حق باشد نه باطل. بر اساس این احتمال، تکیه روى سخن گفتن نیست، که حتماً سخن حق را بگویید، بلکه منظور این است که سخنى که مى‌گویید سعى کنید حق باشد، و بین سخن حق و باطل همیشه حق را براى گفتن انتخاب کنید.

دو احتمال مذکور هر دو بر این اساس است که فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) «قولا الحق» باشد. اما آن‌چه مشهورتر است و در اکثر نسخه‌هاى نهج‌البلاغه آمده «قولا بالحق» است. اگر عبارت این‌گونه باشد باز هم دو احتمال در معناى آن وجود دارد: یک احتمال این است که ماده «قول» را به معناى «اعتقاد» بگیریم نه سخن گفتن. این اصطلاح در

محاورات عرفى نیز بسیار رایج است. در عرف وقتى مى‌گوییم فلانى «قائل» به این مطلب است، منظورمان این است که نظر و اعتقادش این است. یا وقتى مى‌گوییم «گوینده لا‌اله‌الا‌الله»؛ منظورمان کسى است که معتقد به توحید است و این تعبیر را حتى در مورد کسى که ‌خداى ناکرده‌ـ لال باشد و نتواند حرف بزند به کار مى‌بریم. در هر صورت، اگر مقصود از «قول» در عبارت حضرت «اعتقاد» باشد، معناى «قولا بالحق» این مى‌شود که: معتقد به حق باشید. بر این اساس، در عبارت «قولا بالحق واعملا للاجر» اعتقاد در مقابل عمل قرار داده مى‌شود؛ یعنى شؤون انسان به دو دسته «اعتقادات» و «اعمال» تقسیم مى‌شود، که سفارش امیرالمؤمنین(علیه السلام) در بُعد اعتقادات این است که سعى کنید حق را بشناسید تا معتقَداتتان صحیح باشد.

و اما احتمال دوم بر این اساس که عبارت «قولا بالحق» باشد این است که «باء» را در «بالحق» باى «ملابسه» بگیریم؛ یعنى گفتارتان متلبِّس به حق باشد. «باى ملابسه» کم و بیش در گفتگوهاى روزمره به کار مى‌رود؛ براى مثال مى‌گوییم: قول «بعلم» و قول «بغیر علم»، یا مى‌گوییم: زدن «بعمد» و زدن «بغیر عمد». در این فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز سخن «بالحق» در مقابل سخن «بغیر الحق» قرار داده مى‌شود و سفارش حضرت این است که سخنتان باید به حق باشد؛ یعنى سخنى بگویید که سزاوار است گفته شود. در مقابل آن نیز سخنى قرار مى‌گیرد که ‌براى مثال، چون سخن باطلى است، یا آبروى کسى را مى‌برد، یا لغو و بى‌جا است‌ـ انسان حق ندارد و سزاوار نیست که آن را مطرح کند. در هر صورت، اینها احتمالات مختلفى است که براى قسمت اولِ این عبارت مى‌توان مطرح کرد.

ارزان‌فروشى ممنوع!

اکنون وقت آن است که به قسمت دوم عبارت، یعنى «وَاعْمَلا لِلاَْجْر» توجه کنیم. حضرت مى‌فرماید: براى اجر و پاداش عمل کنید. مقصود از این جمله چیست؟ این پرسش از آن جهت مطرح مى‌شود که ظاهر این عبارت با بیانات دیگرى که خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) در برخى موارد دیگر فرموده‌اند، چندان سازگارى ندارد. براى مثال مى‌توان آن روایت معروف را شاهد آورد که حضرت در آن عبادت‌کنندگان را به سه دسته تقسیم مى‌کنند. در آن‌جا حضرت مى‌فرماید، برخى افراد خدا را براى اجر و مزد عبادت مى‌کنند؛ چنین عبادتى عبادت مزدوران (اُجَرا) ‌طبق یک نقل‌ـ یا عبادت بازرگانان (تجار) ‌طبق نقل دیگر‌ـ است. در آن روایت حضرت مى‌فرماید، «احرار» و آزادگان خدا را این‌گونه ‌براى اجر و مزد‌ـ عبادت نمى‌کنند. آن‌گاه چگونه است که در این وصیت به امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) سفارش مى‌کنند که براى اجر و مزد کار کنید؟ این دو عبارت چگونه با هم قابل جمع است؟

پاسخ این سؤال با مقدارى دقت و تأمل روشن مى‌شود. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این وصیت در مقام این نیست که بفرماید، براى اجر و مزدْ خدا را اطاعت و عبادت کنید، بلکه مقصود حضرت این است که انسان باید کارهایش هدفمند باشد و کارى انجام دهد که در سعادتش تأثیر دارد و از انجام کارهاى لغو و بى‌فایده پرهیز کند و عمر گران‌مایه را بى‌آن‌که چیزى به دست آورَد از کف ندهد. بسیارى از اوقات کارهایى که ما انجام مى‌دهیم یا این‌گونه است که هدف خاص و مشخصى ندارد و سرگرمى و بازیچه‌اى بیش نیست، و یا هدفى پست و ناچیز دارد که

شایسته مقام انسانى و بشر عاقل و بالغ نیست. مؤمن باید از انجام این‌گونه امور بپرهیزد. کارى که هیچ نتیجه‌اى براى آخرت انسان و هیچ تأثیرى در سعادت او ندارد کار لغو است و قرآن کریم مى‌فرماید مؤمن از این قبیل امور روى‌گردان است:

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ‌...‌الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون؛(1) به راستى که مؤمنان رستگار شدند ... آنان که از بیهوده روى گردانند.

در روایات نیز در این باره مى‌خوانیم:

مِنْ حُسْنِ اِسْلامِ الْمَرْءِ تَرْکُهُ ما لا یَعْنیه؛(2) از نشانه‌هاى نیکویى اسلام و دین فرد این است که آن چه را در سرنوشت او اهمیت و تأثیرى ندارد ترک کند.

مِنْ فِقْهِ الرَّجُلِ قِلَّةُ کَلامِهِ فیما لا یَعْنیهِ؛(3) از نشانه‌هاى خردمندى مرد این است که در مورد امورى که در سرنوشت او اهمیتى ندارد کم سخن بگوید.

بسیارى از افراد عادت دارند درباره مسائلى صحبت کنند و از چیزهایى بپرسند که هیچ ارتباطى به آنها ندارد. یکى از موارد مهم تضییع عمر همین گپ‌ها و گفتگوهاى لغو و بى‌فایده‌اى است که افرادى گاه ساعت‌ها مى‌نشینند و وقت خود را با آن مى‌گذرانند. اصولا یکى از چیزهایى که نسل معاصر در همه دنیا گرفتار آن هستند همین کارهاى لغو و بى‌فایده است. اصلا کارهاى خوبشان از همین قبیل است که بنشینند و فیلم تماشا کنند، جدول حل کنند و یا با بازى‌هاى رایانه‌اى خود را سرگرم


1. مؤمنون (23)، 1 و 3.

2. بحارالانوار، ج 1، ص 216، روایت 28، باب 6.

3. همان، ج 71، ص 290، روایت 59، باب 78.



نمایند. حال گاهى فیلمى است که نکته‌اى تربیتى، اخلاقى، تاریخى، سیاسى و امثال آن دارد که قابل استفاده است، چنین فیلمى ممکن است ارزش دیدن داشته باشد؛ اما تماشاى فیلم‌هاى بى‌فایده، یا فیلمى که بارها از اول تا آخر آن را دیده‌اند، جز اتلاف وقت و تضییع عمر چه ثمرى دارد؟

بسیارى از مردم دنیا امروزه کار خوبشان همین است که به نحوى خود را سرگرم کنند تا نفهمند که عمرشان چگونه مى‌گذرد! انسان‌هاى امروزى در انجام کارهاى خود حداکثر به دنبال این هستند که مفسده‌اى نداشته باشد و از قبیل جرم و جنایت و آدم‌کشى نباشد، اما لازم نیست که فایده و مصلحتى داشته باشد و همین اندازه که آدمى را سرگرم کند کافى است! این وضع زندگى انسان در کشورهاى متمدن این عصر است. گاهى هم مى‌بینید از این سرگرمى‌ها خسته مى‌شوند و چون هدف و مقصد روشنى در زندگى ندارند دچار افسردگى و ناراحتى‌هاى روحى، روانى مى‌شوند و به مواد مخدر و مشروبات الکلى پناهنده مى‌شوند تا از واقعیت و حقیقت زندگى غافل شوند و چیزى نفهمند! حالات طبیعى و کارهاى خوب و مفیدشان زمانى است که فیلم مى‌بینند، یا جدول حل مى‌کنند، و یا به تماشاى یک مسابقه ورزشى مى‌نشینند. آرى، این وضعیت بشر متمدن قرن بیستم و بیست و یکم است!

از این سو، اسلام آمده است تا به بشر بفهماند که هر لحظه عمر او بى‌نهایت ارزش دارد و نباید آن را به بطالت و بیهودگى و بازیچه و سرگرمى بگذراند. آرى، همین دنیایى که ما گاه آن را مذمت مى‌کنیم، هر لحظه و ثانیه آن بى‌نهایت قیمت دارد! معمولا براى تعیین ارزش واقعى

زمان، گفته مى‌شود وقت طلا است؛ اما حقیقت این است که اگر بگویند وقت الماس و بالاتر از الماس هم هست، باز هم حق آن ادا نشده است. آدمى مى‌تواند با استفاده از یک لحظه عمرش و در اثر یک توجه قلبى یا ذکر زبانى یا عملى کم و کوچک، سعادت و نعمت جاوید را براى خود بخرد. کار نیکى که شما انجام مى‌دهید، در مقابل آن، درختى در بهشت برایتان سبز مى‌شود؛ و درخت بهشت ابدى و جاودانى است و هیچ‌گاه خشک نمى‌شود و زوال نمى‌پذیرد. بنابراین با عملى کوچک مى‌توان ثمرى در حد بى‌نهایت درو کرد؛ و با هیچ طلا و الماسى نمى‌توان ارزشى معادل بى‌نهایت را خرید، چرا که هر طلا و الماسى، هرچه هم پرقیمت باشد، بالاخره ارزش و قیمتى محدود دارد.

با این حساب آیا عاقلانه است که انسان دقایق عمرش را در کارهاى بى‌ارزش و انواع سرگرمى‌هاى بیهوده و بى‌فایده صرف نماید؟! انبیا آمده‌اند تا بشر را از ارزش واقعى عمر و زندگى این دنیا آگاه سازند تا آن را مفت و مجّان از دست ندهد و با چیزهاى پست و بى‌ارزش معاوضه نکند. کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در این وصیت که مى‌فرماید «وَاعْمَلا لِلاَْجْر» ناظر به همین مطلب است؛ یعنى رفتارها و کارهایى انجام ندهید که عمرتان ضایع شود و بى‌نتیجه بماند و هیچ ثمرى برایتان به دنبال نداشته باشد. نه‌تنها گناه نکنید که موجب عذاب و خسران ابدى مى‌گردد، بلکه حتى کار لغو هم انجام ندهید که عملتان بى‌نتیجه بماند و چیزى عایدتان نشود.

به راستى کدام انسان عاقلى حاضر مى‌شود چنین ثروت کلانى را مفت و ارزان از دست بدهد؟! ثروتى که با گوشه‌اى ناچیز از آن ‌به اندازه گفتن

یک لا‌اله‌الا‌الله یا سبحان‌الله و یا فقط لحظه‌اى توجه قلبى‌ـ نعمتى بى‌پایان حاصل مى‌شود. از همین رو است که حتى کسانى که گناه نمى‌کنند و خیانت و جنایتى از آنها صادر نمى‌شود و فقط عمرشان به بطالت و بیهودگى مى‌گذرد نیز زیان‌کارند؛ چرا که سرمایه‌اى هنگفت را از دست داده‌اند بى‌آن‌که چیزى عایدشان شده باشد. دیگر کسانى که عمرشان را با گناه و جنایت و خیانت و ظلم و تضییع حقوق دیگران تباه مى‌کنند حسابشان معلوم است! این زیان‌کارى تنها در صورتى منتفى مى‌شود که انسان عمرش را در انجام اعمال صالح صرف کند:

إِنَّ الإِْنْسانَ لَفِی خُسْر * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحات؛(1)حقیقتاً انسان در زیان‌کارى است، مگر آنان که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند.

 

در جستجوى بالاترین مزد

اگر انسان بخواهد بفهمد وضعیتش چگونه است و زندگى و عمرش به صورت بهینه صرف مى‌شود یا خیر، راهش این است که دقت کند هر کارى که مى‌خواهد انجام دهد چه چیزى در مقابل آن به دست مى‌آورد. اگر لذتى دنیایى تنها نتیجه و حاصل یک عمل باشد، آن کار موجب زیان است؛ چرا که اکتفا به لذت ناقص و محدود دنیایى در مقایسه با لذت خالص و نامحدود آخرتى قطعاً کارى غیر عقلایى و زیان‌کارانه است. در مورد لذت‌ها و برخوردارى‌هاى اخروى نیز باید توجه داشت که همه آنها در یک سطح نیستند و ارزش یکسان ندارند. برخوردارى از باغ و بهشت


1. عصر (103)، 2 و 3.



و حورالعین در آخرت گرچه از نعمت‌ها و لذت‌هاى دنیوى بسیار بالاتر است، اما در مقایسه با «رضوان الهى» امرى بسیار ناچیز و پیش پا افتاده محسوب مى‌شود. قرآن کریم مى‌فرماید:

وَعَدَ اللهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ جَنّات تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَْنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَمَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنّاتِ عَدْن وَرِضْوانٌ مِنَ اللهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم؛(1)خداوند به مردان و زنان باایمان باغ هایى وعده داده است که از زیر [درختان]آن نهرها جارى است. در آن جاودانه خواهند بود، و [نیز] سراهایى پاکیزه در بهشت‌هاى جاودان [به آنان وعده داده است] و خشنودى خدا بزرگ‌تر است. این است همان کامیابى بزرگ.

نهرها و باغ و بهشت جاودان در انتظار مردان و زنان باایمان است، اما مى‌فرماید: رِضْوانٌ مِنَ اللهِ أَکْبَرُ؛ خشنودى خدا بزرگ‌تر است. رضایت خداى متعال از بنده‌اش امرى است که با هیچ نعمت بهشتى قابل مقایسه نیست. از این رو اولیاى الهى در اعمال خود جز رضاى الهى چیزى دیگر را نمى‌جویند. قرآن کریم از بندگانى خبر مى‌دهد که در انفاق‌ها و سایر اعمال نیک خود به دنبال باغ و بهشت و حورالعین نیستند و بزرگ‌ترین پاداش براى آنان رضایت پروردگارشان است:

الَّذِی یُؤْتِی مالَهُ یَتَزَکّى * وَما لأَِحَد عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَة تُجْزى * إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الأَْعْلى؛(2) آن کس که مال خود را مى‌دهد تا پاک شود، و هیچ کس را به قصد پاداش یافتن نعمت


1. توبه (9)، 72.

2. لیل (92)، 18 ـ 20.



نمى‌بخشد، جز خواستنِ رضاى پروردگارش که بسى برتر است [منظورى ندارد].

در جایى دیگر این بندگان را این‌گونه توصیف مى‌کند:

یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً * وَیُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً * إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَلا شُکُوراً؛(1) [بندگانى که] به نذر خود وفا مى کنند و از روزى که شرّ آن فراگیرنده است، مى ترسند و در راه دوستى خدا بینوا و یتیم و اسیر را اطعام مى کنند [و مى‌گویند:] ما براى خشنودى خدا است که شما را اطعام مى‌کنیم و پاداش و سپاسى از شما نمى‌خواهیم.

تعابیرى نظیر «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ الله»، «یُرِیدُونَ وَجْهَه» و «ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الأَْعْلى» در موارد متعددى از قرآن کریم وارد شده است و ما متأسفانه کمتر به آنها توجه مى‌کنیم. این تعابیر اشاره مى‌کند که بندگانى وجود دارند که در پى باغ و نهر و میوه و قصر و حورالعین نیستند و تنها رضایت الهى را مى‌جویند و «رضوان الله» براى آنان از هر چیزى ارزشمندتر است. محب اگر احساس کند و ببیند که محبوبش از او راضى است و لبخند رضایت بر لب دارد، از هر غذا و نعمتى براى او شیرین‌تر و خوشایندتر است.

در هر صورت، در اجرها و پاداش‌هاى اخروى مراتب مختلفى وجود دارد که بالاترین و بزرگ‌ترین آنها «رضوان الهى» است. از این رو این‌که امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى‌فرماید: «وَاعْمَلا لِلاَْجْرِ؛ براى مزد و پاداش کار کنید»،


1. انسان (76)، 7 ـ 9.



منظور حضرت این است که کارتان بى‌هدف و لغو و بیهوده نباشد و حتماً براى کارتان هدفى باارزش و ارزنده را در نظر بگیرید؛ و با توضیحى که دادیم روشن شد که بزرگ‌ترین پاداش‌ها «رضوان الله» است که «احرار» در اطاعت و عبادت خود همین را جستجو مى‌کنند. از این رو فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این وصیت با سایر بیانات آن حضرت تنافى و تضادى ندارد.

آرى، انسان عاقل دست به کارى نمى‌زند که هیچ اثر و ثمرى برایش نداشته باشد. هم‌چنین اگر امر دایر باشد بین این‌که براى کارى معیّن و مشخص، براى مثال، صد تومان دریافت کند یا هزار تومان، قطعاً پاداش هزار تومانى را ترجیح خواهد داد. حال فرض کنید در جایى دیگر در مقابل همان مقدار کار یک میلیون تومان بدهند؛ انسان عاقل کدام را انتخاب مى‌کند؟ اگر کسى در شرایط کاملا مساوى، بین صد و هزار و یک میلیون تومان، صد یا هزار تومان را انتخاب کند آیا انسانى عاقل است؟! قطعاً همه عقلا چنین کسى را مذمت مى‌کنند. مَثَل کارهاى ما و پاداش‌هایى که در آخرت مى‌توانیم دریافت کنیم نیز همین‌گونه است. در حالى که انسان مى‌تواند با یک ذکر، یک توجه، و یک توسل به خدا یا اولیاى او رضوان الهى را به دست آورد، چرا این ذکر و توجه و توسل را با خوردن میوه و گوشت و نظایر آنها معاوضه کند؟! در بهشت نعمت‌هاى فراوان و متعددى وجود دارد که انسان مى‌تواند از آنها بهره‌مند گردد:

وَأَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ * فِی سِدْر مَخْضُود * وَطَلْح مَنْضُود * وَظِلّ مَمْدُود * وَماء مَسْکُوب * وَفاکِهَة کَثِیرَة * لا مَقْطُوعَة وَلا مَمْنُوعَة * وَفُرُش مَرْفُوعَة * إِنّا

أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً * فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً * عُرُباً أَتْراباً * لأَِصْحابِ الْیَمِین؛(1) و یاران راست؛ یاران راست کدامند؟ در [زیر]درختان سدر بى‌خار، و درخت‌هاى موز که میوه‌اش خوشه‌خوشه روى هم چیده است، و سایه‌اى پایدار، و آبى ریزان، و میوه‌اى فراوان، نه بریده و نه ممنوع، و هم‌خوابگانى بالابلند؛ ما آنان را پدید آورده‌ایم پدید آوردنى! و ایشان را دوشیزه قرار داده‌ایم و شوهردوستِ هم‌سال؛ براى یاران راست.

همه این نعمت‌ها در بهشت هست، اما اینها در مقابل رضوان الهى چندان بهایى ندارد. وقتى مى‌توانیم سرمایه عمرمان را با رضوان الهى معاوضه کنیم، دون همتى است که آن را با درخت و باغ و نهر و حورالعین معامله نماییم. البته کار کردن براى به دست آوردن مزد بهشتى و رسیدن به نعمت‌هاى بهشت، در مقایسه با کسانى که فقط براى دنیا و رسیدن به لذت‌هاى آن کار مى‌کنند بسیار ستودنى و ارزشمند است، اما این مثل همان است که انسان بین ده، ده هزار، و یک میلیون تومان، ده هزار تومان را انتخاب کند. کسى که بین این سه، ده هزار تومان را برمى‌گزیند، البته نسبت به آن کس که ده تومان را انتخاب مى‌کند قطعاً عقل به خرج داده و از بلوغ فکرى بیشتر و بالاترى برخوردار است؛ اما با ملاحظه این‌که بى‌جهت از امرى بسیار بالاتر چشم پوشیده است کارش جاى تأمل دارد. «رضوان الله» کجا و باغ و قصر و نهر و حور العین کجا؟! اصلا قابل مقایسه نیستند.


1. واقعه (56)، 27 ـ 38.



امیدواریم خداى متعال به ما معرفتى عنایت فرماید که ارزش «رضوان الهى» را درک کنیم، و آن‌چنان محبتى، که تنها رضاى محبوب را طالب باشیم و در کنار رضاى یگانه محبوب حقیقى عالم، همه امور دیگر را، هرچند تمام نعمت‌هاى بهشت باشد، ناچیز بشمریم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) که در این وصیت مى‌فرماید: «وَاعْمَلا لِلاَْجْر»، همان کسى است که خود با صدق و اخلاص، به پیشگاه حضرت دوست چنین عرضه مى‌دارد:

اِلهی ما عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نارِکَ وَلا طَمَعاً فی جَنَّتِکَ بَلْ وَجَدْتُکَ اَهْلا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُکَ؛(1) بار‌خدایا! تو را نه از ترس جهنم و آتشت، و نه به طمع بهشتت عبادت نکردم، بلکه تو را شایسته پرستش یافتم، پس عبادتت نمودم.

عبادت من براى آن است که اصلا تو پرستیدنى هستى و باید تو را پرستید! اگر تو را نپرستم چه کنم؟! تو خدایى! تو کمال مطلقى! تو جمال مطلقى! تو را نخواهم چه بخواهم؟!

به هر روى، منظور سخن امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این‌جا که «وَاعْمَلا لِلاَْجْر»، نه این است که براى ثواب بهشتى کار کنید، بلکه هم‌چنان که گفتیم، مقصود این است که مراقب باشید کارتان مفت و بیهوده نباشد، و ببینید در مقابل این کار چه چیز عاید شما مى‌شود. آن‌گاه خود آن حضرت در جاى دیگر روشن کرده که رضوان الهى ارزشمندتر و بالاتر است و باید طالب آن بود. اما اگر کسى چنین معرفتى ندارد که حتى به نعمت‌هاى اخروى هم پشت پا بزند و تنها طالب روى دوست باشد، دست‌کم براى اجر و پاداش اخروى و رسیدن به نعمت‌هاى بهشتى کار


1. بحارالانوار، ج 70، ص 186، روایت 1، باب 53.



کند و به لذت پست و کم و کوتاه دنیا قناعت ننماید. اگر کسى نه به دنبال رضوان الهى رفت و نه بهشت و پاداش‌هاى اخروى را مد نظر قرار داد و تنها به دنیا و لذت‌هاى دنیوى قناعت نمود، کارى بس احمقانه کرده و کمال بى‌خردى را به خرج داده است. نیرویى را که انسان مى‌تواند در برابر آن، ثواب و سودى بى‌نهایت به دست آورد، آیا بى‌خردى نیست که آن را با امرى محدود و پست و موقتى معامله کند؟! امیرالمؤمنین(علیه السلام) در فرمایشى مى‌فرماید:

اِنَّهُ لَیْسَ لاَِنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ اِلاَّ الْجَنَّةَ فَلا تَبیعُوها اِلاّ بِها؛(1)همانا براى جان هاى شما بهایى جز بهشت نیست؛ پس آن را جز به بهشت نفروشید.

انسان اگر زندگى‌اش را، هرچند یک چشم بر هم زدن، به چیزى کمتر از بهشت بفروشد ضرر کرده است؛ ضرر و زیانى بس بزرگ و غیر قابل تصور. به راستى جایگزین کردن آخرت جاوید و خالى از هر رنج و محنت، با دنیاى فانى و پرمحنت و زودگذر آیا جز ضرر و زیان مفهوم دیگرى مى‌تواند داشته باشد؟! در این میان عاقل‌ترین و کامیاب‌ترین آدمیان آنهایى هستند که در بین امور اخروى نیز به جاى باغ و قصر و خوراک و پوشاک و سایر مواهب و زینت‌هاى بهشتى، رضوان الهى را مى‌جویند و در نهایت نیز بدان نایل مى‌آیند. از جمله این افراد شهدا هستند که به فیض «النظر الى وجه الله» نایل مى‌شوند. هنیئاً لهم. امیدواریم خداى متعال از صدقه سر شهداى عزیز و گران‌قدر به ما نیز عنایتى بفرماید و براى لحظه‌اى هم که شده ما را از لذت «نظر به وجه الله» برخوردار سازد.


1. نهج‌البلاغه، ترجمه و شرح فیض‌الاسلام، کلمات قصار، کلمه 448.



انسان عاقل آن است که هیچ‌گاه هیچ کارى را براى اجر و مزد دنیوى آن انجام ندهد. آدمى اگر بزرگ‌ترین پاداش‌هاى دنیوى را هم دریافت کند باز هم ضرر کرده است. گیریم که صد سال هم از نتیجه دنیوى کارى بهره‌مند شویم؛ بالاتر، گیریم که تا هزار سال خانواده و فامیل و فرزندان ما نسل اندر نسل از کار دنیایى ما بهره ببرند، اما بالاخره هرچه باشد این بهره محدود است و تمام مى‌شود، در حالى که اجر اخروى نامحدود است و پایان نمى‌پذیرد. فرض کنید در مقابل یک کلمه حرف، تمام دنیا را به شما بدهند. البته در عالم واقع چنین فرضى محال است و هیچ‌گاه چنین نخواهد شد؛ اما به فرض هم که بشود باز هم ضرر کرده‌اید. شما مى‌توانستید با همین یک کلمه حرف، نعمت و ثروتى به دست آورید که زوال ندارد و تمام نمى‌شود؛ در حالى که اگر همه دنیا را هم به شما بدهند سرانجام تمام خواهد شد. این در حالى است که در عالم واقع یک کلمه حرف که بماند، انسان تمام عمرش را هم که بدهد نه تمام دنیا، که فقط گوشه و بهره‌اى ناچیز از دنیا سهم او خواهد شد. آدمى عمرى که زحمت بکشد و کار کند و عرق بریزد مگر از دنیا چه به او مى‌دهند؟ حداکثر نوعاً خانه‌اى و ماشینى؛ والسلام، نامه تمام! اى کاش همین‌ها را هم از ابتداى عمر و اول جوانى و زندگى مى‌دادند، اما هیهات که اینها نیز اگر نصیب کسى شود غالباً در اواخر عمر و دوران پیرى است و در نتیجه، سال‌هایى بسیار کم و محدود از آنها بهره مى‌برد. به راستى آیا این حماقت و نادانى نیست که انسان عمرى را به جان کندن و محنت کشیدن بگذراند تا در سن پیرى خانه‌اى بسازد و چند سالى در آن زندگى کند و بعد هم بگذارد و برود؟! انسان عاقل کسى است که این سخن مولا را که «وَاعْمَلا لِلاَْجْر»

آویزه گوش خود قرار دهد و از همان ابتدایى که به تکلیف مى‌رسد در همه کارهایش خدا را قصد کند و از لحظه لحظه عمرش حداکثر استفاده و بهره‌بردارى را بنماید.

 

ظلم‌ستیزى، راه و رسم اسلام و مسلمانى

فراز بعدى فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این وصیت شریف این است که:

کُونا لِلظّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً؛ دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.

این جمله در واقع بیان کننده بُعدى از اسلام و به طور کلى ادیان آسمانى است که بسیارى از اوقات مورد غفلت قرار گرفته و مى‌گیرد. این غفلت و اشتباه از زمان انبیاى پیشین و در میان پیروان آنان وجود داشته و متأسفانه پس از اسلام نیز طوایفى از مسلمانان به آن دچار شده‌اند. از همان صدر اسلام تا به امروز مسلمان‌هایى را مى‌بینیم که از گناهان اجتناب مى‌کنند، بى‌ارزشى دنیا را باور دارند، به لذایذ دنیا دل نمى‌بندند و به عبادت خدا روى مى‌آورند، اما در عین حال به اشتباهى بزرگ مبتلا هستند و شیطان ضربه خود را از آن طریق به ایشان وارد ساخته و آنان را به گمراهى کشانده است. آن اشتباه این است که این افراد تصور مى‌کنند آنان تنها مسؤول دین و اعمال خودشان هستند و اعمال و رفتار دیگران و مسائل اجتماعى هیچ ارتباطى به آنان پیدا نمى‌کند و هیچ مسؤولیتى در قبال آن ندارند. اینان مى‌پندارند که اگر فقط نمازشان را بخوانند، روزه هم بگیرند، ذکرشان را نیز بگویند و دعا و قرآنشان را بخوانند وظیفه‌شان را انجام داده‌اند و کار دیگرى نیست که انجام بدهند.

این تصور که نتیجه قصور فهم و کاستى قدرت تحلیل این افراد است تصورى کاملا انحرافى و باطل است و واقعیت هیچ یک از ادیان الهى چنین نبوده و نیست. این، یکى از انحرافات مهمى است که در ادیان الهى پدید آمده و اسلام نیز از آن مصون نمانده است. گرایش‌هاى صوفیانه، عزلت‌نشینى، فردگرایى و مردم‌گریزى، انحرافى جدى و خطرناک است که اسلام از همان نخستین سال‌هاى پیدایش تا به امروز با آن دست به گریبان بوده است. عده‌اى که مى‌خواستند بنده خوب خدا باشند تئوریشان این شد که از مردم و جامعه بریدند و به خلوت خود خزیدند و کارشان این شد که صبح عبایشان را بر سر بکشند و براى نماز به مسجد بروند، به خانه بازگردند و مشغول قرآن خواندن و ذکر و ورد گفتن شوند، ظهر دوباره به مسجد بروند و نماز بخوانند و باز به خانه بازگردند و مشغول ذکر و وردشان شوند. اینان مى‌خواستند با این روش، توصیه اسلام به دورى از دنیا و عدم گرایش به آن را جامه عمل بپوشانند!

اندکى دقت و تأمل در معارف و آموزه‌هاى اسلام بطلان این تفکر و رویّه را روشن مى‌کند و تردیدى باقى نمى‌گذارد که اسلام هرگز این رفتار را توصیه و تأیید نمى‌کند. سوره «عصر» در عین کوتاهى و ایجاز، تصویرى جامع از حقیقت اسلام و مسلمانى ارائه مى‌دهد:

وَالْعَصْرِ * إِنَّ الإِْنْسانَ لَفِی خُسْر * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَواصَوْا بِالصَّبْر؛(1) سوگند به عصر، که حقیقتاً همه انسان ها در زیانند، مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، و یکدیگر را به حق سفارش کرده و به شکیبایى توصیه نموده اند.


1. عصر (103)، 1 ـ 3.



منطق اسلام این است که مسلمان غیر از آن‌که خودش عمل صالح انجام مى‌دهد دیگران را نیز به عمل بر اساس حق و نیز استقامت در راه تحقق اهداف اسلامى توصیه مى‌کند. ارتباط با دیگران، و به اصطلاح، هواى اسلام و مسلمانى آنها را داشتن، از اصول قطعى و مسلّم اسلام است. این‌که تنها نماز خودت را بخوان و مراقب اعمال خودت باش و دین و رفتار دیگران به تو هیچ ارتباطى ندارد، هرگز منطق دین و اسلام نبوده و نیست. این منطقى است انحرافى و غلط که کسانى از ضعف معرفت به آن دچار شده‌اند ‌و البته برخى شیاطین و دنیاپرستان و دشمنان دین و اسلام نیز از روى علم و عمد به آن دامن زده‌اند. اسلام مى‌گوید باید به همه مسلمان‌ها، و بلکه بالاتر، به همه انسان‌ها حتى کفار کار داشته باشى. انسان نیامده براى آن‌که زندگى راهبانه‌اى در دیرْ اختیار کند و در گوشه عزلت خویش عمرى یا رب یا رب بگوید و نماز بخواند و روزه بگیرد تا بمیرد! انسان‌ها زندگى‌شان به یکدیگر مربوط است و یک بُعد مهم اسلام و همه ادیان آسمانى بعد اجتماعى و مسؤولیتى است که انسان در این رابطه بر عهده دارد:

کُلُّکُمْ رَاع وَکُلُّکُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ؛(1) همه شما نگاهبانید و همگى از نگاهبانى خود مورد سؤال واقع خواهید شد.

نمونه بارز این مسؤولیت، حساس بودن در مقابل ظلمى است که به دیگران مى‌شود. بر اساس دستورات اسلام، اگر شما ملاحظه کنید کسى به دیگرى ظلم مى‌کند، حق ندارید سرتان را پایین بیندازید و بى‌تفاوت عبور کنید و کارى به این مسأله نداشته باشید. اگر کسى چنین کند فردا جلوى او را مى‌گیرند و مى‌پرسند که چرا به مظلوم کمک نکردى و جلوى ظالم را


1. بحارالانوار، ج 75، ص 38، روایت 36، باب 35.



نگرفتى، و او نمى‌تواند عذر بیاورد که ظلم کار فردى دیگر بود و به من ربطى نداشت؛ چرا که به او خواهند گفت تو با سکوتت به ظلم کمک کردى، کمک هم نکرده باشى، در هر صورت وظیفه داشتى و بر تو واجب بود که به مظلوم کمک کنى.

واجبات دین فقط نماز خواندن و روزه گرفتن نیست، اعانت مظلوم هم یکى از واجبات اسلام است. شما اگر بتوانید ظلمى را از مظلومى دفع کنید واجب است که این کار را انجام دهید. یک رکن مهم و اساسى اسلام ظلم‌ستیزى و حساسیت در برابر ظلمى است که به دیگران مى‌شود. اگر قدرت دارى که بر سر ظالمى بزنى و او را بر سر جاى خود بنشانى، لازم است این کار را بکنى. اگر شما ببینید کسى مسلمانى را به ناحق و به ظلم مى‌زند، حق ندارید بى‌تفاوت باشید؛ باید جلو بروید و دستش را بگیرید و از ظلم او جلوگیرى کنید. در چنین موقعیتى نمى‌توانید بگویید، من حال معنوى و حضور قلبم به هم مى‌خورد و دخالت در مسائل اجتماعى مانع تمرکز و ذکرم مى‌شود! این سخنان القائات شیطان است. این سخن که مى‌خواهم تمرکز داشته باشم و دلم فقط متوجه به خدا باشد و توجه به خلق خدا مانع این امر است، بوى ابلیس مى‌دهد. هنگامى که امر شد «اسْجُدُوا لاِدَم»،(1) ابلیس بود که گفت، خدایا من مى‌خواهم فقط خودت را عبادت کنم! او پیش از این، مدتى مدید بود که خدا را عبادت کرده بود. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج‌البلاغه مى‌فرماید:

قَدْ عَبَدَ اللهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَة؛(2) شش هزار سال بود که خدا را عبادت مى کرد!


1. بقره (2)، 34.

2. نهج‌البلاغه، ترجمه و شرح فیض‌الاسلام، خطبه 234.



حضرت در ادامه این کلام مطلبى اضافه مى‌فرماید که دود از سر انسان بلند مى‌شود! مى‌فرماید:

لا یُدْرى اَمِنْ سِنِی الدُّنْیا اَمْ مِنْ سِنِی الاْخِرَةِ؛(1) دانسته نمى‌شود که این سال ها آیا از سال هاى دنیا است یا سال هاى آخرت!

این شش هزار سال معلوم نیست که از همین سال‌هاى دنیایى است که هر سالش 360 روز است یا از سال‌هاى آخرتى است که هر روزش معادل هزار سال دنیایى است! آن‌گاه این جناب ابلیس با این عبادت، هنگامى که خداوند به او دستور داد بر آدم سجده کن، گفت من فقط بر خودت سجده مى‌کنم!

خداى متعال فرمود:

اِنّی اُحِبُّ اَنْ اُطاعَ مِنْ حَیْثُ اُریدُ؛(2) من دوست مى‌دارم آن‌گونه که مى خواهم، اطاعت شوم.

اگر پرستش من مى‌کنى، آن طور که من مى‌گویم پرستش کن. اگر مى‌خواهى مرا اطاعت کنى، هر دستورى که مى‌دهم اطاعت کن؛ آن گاه که مى‌گویم بر من سجده کن همین کار را انجام بده، و اگر به سجده بر آدم فرمان دادم بر آدم سجده کن. اِنّی اُحِبُّ اَنْ اُطاعَ مِنْ حَیْثُ اُریدُ؛ اگر بحث اطاعت من است آن‌گونه که من مى‌خواهم اطاعت کن. وقتى من فرمان مى‌دهم که بر آدم سجده کن، تو چه حق دارى که بگویى سجده نمى‌کنم؟!

در بحث ما نیز خداوند مى‌فرماید: بنده من، به کمک مظلوم بشتاب؛


1. همان.

2. بحارالانوار، ج 2، ص 262، روایت 5، باب 32.



اگر من بگویم: خدایا من مى‌خواهم توجهم به خودت باشد و هیچ به خَلقت توجه نکنم، اگر بخواهم در این قبیل امور دخالت کنم و فرمان تو را ببرم حواسم پرت مى‌شود!! این درست نظیر همان منطق و سخن ابلیس است. خدا مى‌فرماید اگر بنده من هستى و مرا اطاعت مى‌کنى، من دستور مى‌دهم که واجب است به مظلوم کمک کنى. بنده مى‌گوید: عذر مى‌خواهم، من حواسم پرت مى‌شود! خدا مى‌فرماید: اِنّی اُحِبُّ اَنْ اُطاعَ مِنْ حَیْثُ اُرید. اگر اطاعت من مى‌کنى، هرچه من مى‌گویم انجام بده، نه آن‌چه دلت مى‌گوید و مى‌خواهد. اگر غیر از این باشد پس تو اطاعت دل مى‌کنى نه اطاعت من، و دل‌پرست و خودپرستى نه خداپرست.

در هر صورت، این گرایشى غلط و انحرافى است که در میان طوایف مختلف متصوفه قبل از اسلام ظهور پیدا کرده و متأسفانه پس از اسلام و در میان گروه‌هایى از مسلمانان نیز راه یافته است. بر این اساس تصور مى‌شود دین‌دارى حقیقى و راستین به این است که انسان تارک دنیا شود و از تمامى لذت‌هاى دنیایى چشم‌پوشى کند و با بریدن از جامعه و خلق خدا در گوشه‌اى شب و روز به ریاضت و عبادت و ذکر مشغول گردد و بدین صورت لحظه‌اى از یاد خدا و توجه به او غافل نشود. این افراد در اثر ریاضت‌هایى که مى‌کشند احیاناً ممکن است به برخى قدرت‌ها و قوّت‌هاى روحى نیز دست پیدا کنند و بتوانند کارهاى خارق‌العاده‌اى انجام دهند. اما باید توجه داشت که نه روح و حقیقت اسلام و دین‌دارى چنین اقتضایى دارد و نه ظهور و بروز امور خارق‌العاده دلیلى بر حقانیت راه و روش این افراد است. اسلام این است که انسان هرچه خدا فرموده، همان را انجام دهد؛ اگر فرموده نماز بخوان، بخواند، روزه بگیر، بگیرد،

و اگر فرموده به جبهه برو و جهاد کن یا به فریاد مظلوم برس و دست ظالم را کوتاه کن، این دستورات را نیز اطاعت کند و انجام دهد. البته در انجام همه دستورات، چه فردى و چه اجتماعى، بنده نباید از یاد خدا غافل شود و همواره باید خدا را در نظر داشته باشد. براى مثال، هنگامى که براى اطاعت فرمان خدا دست ظالم و جلوى ظلم را مى‌گیرى یاد خدا هم باش و مراقبت نما که از حد تکلیف تجاوز نکنى و فراتر نروى. اگر دست دزد را مى‌گیرى دیگر حق ندارى به او توهین کنى یا به صورتش سیلى بزنى. بلى، دزد را مى‌گیریم و به نزد حاکم شرع مى‌بریم و به دستور او چهار انگشتش را قطع مى‌کنند، اما کسى حق ناسزا گفتن یا هرگونه تعدى دیگر به او را ندارد.

بنابراین اسلام واقعى و دین‌دارى راستین این است که انسان به تمامى آن‌چه خداى متعال بدان فرمان داده؛ چه در بعد فردى و چه در بعد اجتماعى، گردن نهد و عمل نماید. این اسلام نیست که انسان وظایف اجتماعى را کنار بگذارد و به عوض حضور در جنگ و جبهه، یا کار در مزرعه، یا درس دادن در کلاس و سایر وظایف اجتماعى بگوید: مى‌روم «ناد‌على» مى‌خوانم که پدر‌جد همه اینها و حتى خود نماز است! هم‌چنین در انجام تکلیف، تا تکلیف واجب هست نوبت به مستحبات نمى‌رسد و هیچ عبادت مستحبى جاى تکلیف واجب را نمى‌گیرد. اعانت مظلوم که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این‌جا به آن اشاره مى‌فرماید، تکلیفى واجب است و انسان نمى‌تواند از بار این تکلیف شانه خالى کند و بگوید به عوض آن مى‌روم قرآن مى‌خوانم. قرآن خواندن جاى مبارزه با ظلم را نمى‌گیرد. قرآن را باید در وقتى خواند که مزاحم با انجام تکلیف واجب نباشد.

به هر روى باید اعتراف کنیم که متأسفانه دستورات اجتماعى اسلام، و از جمله دستور مبارزه با ظلم و ظالم و دست‌گیرى و کمک مظلوم، از همان ابتدا به درستى مورد توجه قرار نگرفت و عمل نشد. اگر به این سنخ دستورات اسلام عمل مى‌شد روزگار مسلمانان به وضعیتى که در حال حاضر شاهدیم کشیده نمى‌شد. پس از وفات پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از همان روز اول، ظلم به خاندان رسالت آغاز شد و مسلمانان در مقابل این ظلم سکوت اختیار کردند. اگر آن روز سکوت نمى‌کردند بسیارى از مصیبت‌ها و مسائل پس از آن اتفاق نمى‌افتاد. اگر روزى که پشت در خانه زهرا و على(علیهما السلام) جمع شدند مسلمانان فریاد کشیده و اعتراض کرده بودند، ما شاهد حوادث و فجایع غمبار کربلا نمى‌بودیم. در این روزگار نیز بسیارى از مشکلات و سیه‌روزى‌هاى مسلمانان و جوامع اسلامى ریشه‌اش این است که آنان این حکم خدا را فراموش کرده‌اند که:

کُونا لِلظّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً.




منبع: آثار آیت الله مصباح یزدی

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۱/۱۰/۲۹

نظرات  (۲)

۰۱ بهمن ۹۱ ، ۲۱:۱۲ امیر قلیزاده
بسیا عالی
پاسخ:
سلام
متشکر برادر
سلام
با تشکر از ارسال مطلب وبلاگتان به سایت "نقل قول"

مطلب شما با لینک زیر در سایت درج گردید:
http://www.naghleghol.ir/index.php/religion-2/88-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%B1-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA

منتظر مطالب خوب شما هستیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی