آثار ولایت
آثار ولایت
اگر رفتار ما با خدا چنان باشد که ربوبیت او و عبودیت ما اقتضا مىکند، رابطه ولایت بین فرد و خدا برقرار مىشود. ولایت و ربوبیت الاهى، چه چیزى را اقتضا مىکند؟
1. رضایت به تدبیر الاهى
ربوبیت او یعنى این که او صاحب اختیار همه چیز ما است. مالک وجود ما، مالک حیات ما و مالک هرچه به ما داده است. اگر رابطه ما با خدا این چنین باشد که خدا را مالک و صاحب اختیار هر چیزى بدانیم و تدبیر خودمان را به دست او بسپاریم، در سایه ولایت تشریعى او قرار گرفته ایم؛ البتّه رسیدن به این مقام والا که آدمى تدبیر امورش را به خدا بسپارد؛ به تقدیر و قضاى او راضى باشد؛ به او توکّل کند و فقط از او کمک بخواهد؛ او را
مدبّر زندگى خود بداند؛ او را اصل و صاحب اختیار همه چیز بیابد و تشریعها و دستورهاى او را بپذیرد و عمل کند، یک سلسله معارف عمیق را مىطلبد. رسیدن به این مقام، مراتب گوناگونى دارد. هرکسى برحسب استعدادهایى که دارد، با سرعت یا کندى مىتواند این راه را کم و بیش بپیماید. به هر حال، دهها سال طول مىکشد تا استعداد و قابلیت هرکسى در این مسیر به فعلیت برسد و از مصادیق اولیاء اللّه شود.
2. رهیدگى از هر حزن و هراس
یک اثر ظاهرى ولایت که هرکسى براساس آن مىتواند هم خود را و هم دیگران را بیازماید، این است: لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛(1) براى اولیاى خدا، هیچ خوف و حزنى نیست.
این خاصیت ولایت است که بر اثر آن، بنده، خودش را مالک چیزى نمى داند تا بترسد که آن را از دست بدهد. بنابر دیدگاه ولایى، همه چیز مال خدا است. حتّى جان هم مال او است. اگر از دست من رفت، برود. مال او رفته، مال من که نبوده است. همه شؤون زندگى انسان را در بر مىگیرد. اگر بین خود و خدا، هم در اعتقاد و هم در عمل، رابطه عبودیت و ربوبیت برقرار کنیم، هیچ جایى براى نگرانى باقى نخواهد ماند: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛(2) آنهایى که ربوبیت اللّه را پذیرفتند و در این راه پایمردى کردند و در عمل نیز بر گفته و اعتقاد و ایمانشان پابرجا ماندند، هیچ ترس و اندوهى در دنیا و آخرت نخواهند داشت.
کسى که خدا را خدا مىداند، دیگر هیچ باکى ندارد که از او تعریف یا او را سرزنش کنند؛ چرا که وجود او مال خودش نیست. از مملوک خدا تعریف مىکنند که به خدا مربوط است. اگر مرا سرزنش کنند و به جا باشد، به علّت این بوده که نقصى داشته ام، و عبودیتم ضعیف بوده است. در این صورت، باید نقصم را برطرف کنم؛ امّا اگر بى جهت نکوهش کنند، به
1. یونس(10)،62.
2. احقاف(46)، 13.
من ربطى ندارد. من که ملک خودم نیستم. مال خدا هستم و اینان ملک خدا را نکوهش مىکنند. مثل این که کسى به شما بگوید: دیوار خانه فلانى کج است. خوب باشد. به من چه ربطى دارد؟ من که مال خودم نیستم. اگر کسى را سرزنش کنیم که چشمش فلان و ابرویش فلان است، مخلوقى از مخلوقات خدا است که درباره اش صحبت مىکنیم. به ما ربطى ندارد. مفهوم تملّق در زندگى چنین کسى مصداق نمى یابد. براى چه کسى تملّق بگوید. فقط خدا است که همه خواستهها و نیازهاى او را باید تأمین کند. وقتى همه چیز به دست او است، پس براى چه کسى سر خم کند؟ مگر دیگران چه دارند که خدا ندارد؟! خلاصه، آثار ولایت خدا چنان گسترده است که همه امور و شؤون زندگى آدمى را در بر مىگیرد.